صفحه شخصی عصمت ساکی   
 
نام و نام خانوادگی: عصمت ساکی
استان: خوزستان - شهرستان: اندیمشک
رشته: کارشناسی ارشد معماری
شغل:  دانشجو
تاریخ عضویت:  1392/09/28
 روزنوشت ها    
 

 خدا رحمتشون کنه بخش عمومی

10


از آجیل سفره عید چند پسته لال مانده است
آنها که لب گشودند ، خورده شدند
آنها که لال مانده اند ، می شکنند
دندانساز راست می گفت
پسته لال ، سکوت دندان شکن است





می دانی … !؟ به رویت نیاوردم … !

از همان زمانی که جای ” تو ” به ” من ” گفتی : ” شما “

فهمیدم

پای ” او ” در میان است …





اجازه … ! اشک سه حرف ندارد … ، اشک خیلی حرف دارد!!!





بهزیستی نوشته بود :
شیر مادر ، مهر مادر ، جانشین ندارد
شیر مادر نخورده ، مهر مادر پرداخت شد
پدر یک گاو خرید و من بزرگ شدم
اما هیچ کس حقیقت مرا نشناخت جز معلم ریاضی عزیزم
که همیشه میگفت : گوساله ، بتمرگ !!!!؟؟؟؟



با اجازه محیط زیست در دریا دکل می کاریم
ماهی ها به جهنم ! کندوها پر از قیر شده اند
زنبورهای کارگر به عسلویه رفته اند ، چه سعادتی !
داریوش به پارس می نازید ، ما به پارس جنوبی !





می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .

عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد

بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود …

بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند .

تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند.

تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود

و معنای خداحافـظ، تا فردا بود…!





این روزها به جای” شرافت” از انسان ها

فقط” شر” و ” آفت” می بینی !





راســــــتی،

دروغ گـــــفتن را نیــــــــز، خـــــــــوب یاد گـــرفتــه ام…!

“حــــال مـــن خـــــــوب اســت” … خــــــوبِ خــــوب





می‌دونی”بهشت” کجاست ؟

یه فضـای ِ چند وجب در چند وجب !

بین ِ بازوهای ِ کسی که دوسـتش داری…





رخش ، گاری کشی میکند
رستم ، کنار پیاده رو سیگار میفروشد
سهراب ته جوب به خود میپیچد
مردان خیابانی برای تهمینه بوق میزنند
ابولقاسم ، برای شبکه سه سریال جنگی می سازد
وای……………….
موریانه ها به آخر شاهنامه رسیده اند !!





وقتی کسی اندازت نیست

دست بـه اندازه ی خودت نزن…





این روزها “بــی” در دنیای من غوغا میکند!

بــی‌کس ، بــی‌مار ، بــی‌زار ، بــی‌چاره بــی‌تاب ، بــی‌دار ، بــی‌یار ،

بــی‌دل ، بـی‌ریخت،بــی‌صدا ، بــی‌جان ، بــی‌نوا

بــی‌حس ، بــی‌عقل ، بــی‌خبر ، بـی‌نشان ، بــی‌بال ، بــی‌وفا ، بــی‌کلام

،بــی‌جواب ، بــی‌شمار ، بــی‌نفس ، بــی‌هوا ، بــی‌خود،بــی‌داد ، بــی‌روح

، بــی‌هدف ، بــی‌راه ، بــی‌همزبان

بــی‌تو بــی‌تو بــی‌تو……





ماندن به پای کسی که دوستش داری

قشنگ ترین اسارت زندگی است !





می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما

بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند …





می دانی

یک وقت هایی باید

روی یک تکه کاغذ بنویسی

تـعطیــل است

و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت

باید به خودت استراحت بدهی

دراز بکشی

دست هایت را زیر سرت بگذاری

به آسمان خیره شوی

و بی خیال ســوت بزنی

در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که

پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند

آن وقت با خودت بگویـی

بگذار منتـظـر بمانند !!!





مگه اشک چقدر وزن داره…؟

که با جاری شدنش ، اینقدر سبک می شیم…





من اگه خـــــــــــــــــــــدا بودم …

یه بار دیگه تمـــــــــــــــوم بنده هام رو میشمردم

ببینم که یه وقت یکیشون تنــــــــــــــها نمونده باشه …

و هوای دو نفره ها رو انقدر به رخ تک نفره ها نمی کشیدم!!!!





صفر را بستند

تا ما به بیرون زنگ نزنیم

از شما چه پنهان

ما از درون زنگ زدیم

این جهانی که همش مضحکه و تکراره

تکه تکه شدن دل چه تماشا داره



” حسین پناهی “

یکشنبه 22 دی 1392 ساعت 07:10  
 نظرات    
 
مائده علیشاهی 20:30 یکشنبه 22 دی 1392
0
 مائده علیشاهی
عالی بود...
بسیار ممنونم
پیمان شبستانی 00:35 دوشنبه 23 دی 1392
1
 پیمان شبستانی
اولی مال حسین پناهی نیست از سروده های اکبر اکسیر شاعر طنز پرداز همشهری ماس!
یاشار مهدی زاده 09:22 دوشنبه 23 دی 1392
0
 یاشار مهدی زاده
ممنون
محسن نیک 13:43 دوشنبه 23 دی 1392
1
 محسن نیک
سپاس از خانم ساکی ، حسین پناهی و همشهری جناب شبستانی
پروین پروردی 16:59 دوشنبه 23 دی 1392
0
 پروین پروردی
گمون نکنم اینا همش مال حسین پناهی باشه.ولی به هرحال بسیار زیبا بودند